دعای واقعی
03 آبان 1400 توسط زهرا رضایی سرتشنیزی
دعاي واقعي خشکسالي امان مردم را بريده بود، چنانکه ديگر هيچ کاري را نميتوانستند انجام دهند. کشيش همه مردم را براي دعاي باران به بيرون شهر دعوت کرد تا از خدا بخواهند که با بارش باران، آنها را از خشکسالي نجات دهد.همه مردم درجايي که از پيش تعيينشده بود گرد آمدند و منتظر شروع مراسم دعا شدند.کشيش بر بالاي بلندي قرار گرفت و رو به مردم گفت: تا به امروز نميدانستم چرا ما از گرفتاري و خشکسالي نجات نمييابيم ولي امروز با ديدن شما متوجه شدم.چرا که همه ما اينجا جمع شدهايم تا از خداي کائنات بخواهيم بر ما باران نازل کند، ولي در جمع شما فقط همين دختربچهاي که اين جلو نشسته با چتر آمده و اين يعني فقط يکي از ما به دعايي که ميکنيم ايمانداريم.