یا زهرا

  • خانه 

داستان گربه وکاسه

04 مهر 1400 توسط زهرا رضایی سرتشنیزی

گربه و کاسه  عتيقه‌فروشي در روستايي به منزل رعيتي ساده وارد شد. ديد کاسه‌اي نفيس و قديمي دارد که در گوشه‌اي افتاده و گربه در آن آب مي‌خورد. ديد اگر قيمت کاسه را بپرسد رعيت ملتفت مطلب مي‌شود و قيمت گراني بر آن مي‌نهد. لذا گفت: عمو جان چه گربه قشنگي داري آيا حاضري آن را به من بفروشي؟ رعيت گفت: چند مي‌خري؟ عتيقه‌فروش گفت: يک‌درهم. رعيت گربه را گرفت و به دست عتيقه‌فروش داد و گفت: خيرش را ببيني. عتيقه‌فروش پيش از خروج از خانه با خونسردي گفت: عمو جان اين گربه ممکن است درراه تشنه‌اش شود بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشي. رعيت گفت: قربان من به اين وسيله تابه‌حال پنج گربه فروخته‌ام. کاسه فروشي نيست.   ✍هرگز فکر نکنيد ديگران احمق‌اند.

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

یا زهرا

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس