یا زهرا

  • خانه 

خدا می داند که حدیث کسا چقدر معجزات دارد!

29 آذر 1400 توسط زهرا رضایی سرتشنیزی
خدا می داند که حدیث کسا چقدر معجزات دارد!

✅حضرت آیت‌الله #بهجت قدس‌سره:   ▫️ حدیث کسا که مثلاً شاید بعضی‌ها گفته بودند که اصلاً سند ندارد، خدا می‌داند [اگر] کسی بشمارد، چقدر معجزات در خود همین حدیث کساست! چقدر معجزات!  ? حضرت فاطمه علیهاالسلام می‌گوید که خدا به جبرئیل گفت، جبرئیل از خدا فلان‌سؤال را کرد، جبرئیل آمد به پدرم فلان [مطلب را گفت]!  نمی‌گوید پدرم گفته است که خدا به جبرئیل گفت؛ خودش نقل می‌کند از مقام اعظم ربوبی!  ✨ این‌قدر معجزات توی همین حدیث کسا هست! ای‌کاش کسی بتواند بشمارد!  ? درس خارج فقه، کتاب حج، ١٣٨۶ش ‎‎‌‌‎‎

 نظر دهید »

صلوات خاصه حضرت زهرا

29 آذر 1400 توسط زهرا رضایی سرتشنیزی
صلوات خاصه حضرت زهرا
 نظر دهید »

گرانی وتورم اخلاق و رفتار مردم را بد می کند

29 آذر 1400 توسط زهرا رضایی سرتشنیزی
گرانی وتورم اخلاق و رفتار مردم را بد می کند

?امام #صادق(ع)  گرانی و تورم، اخلاق و رفتار مردم را بد می کند، و مردم مسلمان را دلتنگ و پریشان می سازد.⚠️  فروع کافی؛کتاب المعیشه ح164  ‎‎‌‌‎‎‌

 نظر دهید »

الهی فاقبل عذری!

28 آذر 1400 توسط زهرا رضایی سرتشنیزی
الهی فاقبل عذری!

?«إِلَهِي فَاقْبَلْ عُذْرِي وَ ارْحَمْ شِدَّةَ ضُرِّي»؛ ?خدایا عذرم بپذیر و بر این حال پریشانم ترحم فرما…  ? فرازی از دعای کمیل  ‎‎‌‌‎‎‌

 نظر دهید »

داستان کوتاه؛ مستحق واقعی

28 آذر 1400 توسط زهرا رضایی سرتشنیزی

? داستان کوتاه  شب سردی بود…  زن بيرون ميوه‌فروشى زُل زده بود به مردمى كه ميوه مى‌خريدند .   شاگرد ميوه‌فروش ، تُند تُند پاكت‌هاى ميوه را داخل ماشين مشترى‌ها مى‌گذاشت و انعام مى‌گرفت . زن با خودش فكر مى‌كرد چه مى‌شد او هم مى‌توانست ميوه بخرد و ببرد خانه… رفت نزديك‌تر… چشمش افتاد به جعبه چوبى بيرون مغازه كه ميوه‌هاى خراب و گنديده داخلش بود .  با خودش گفت : «چه خوبه سالم‌ترهاشو ببرم خونه . »  مى‌توانست قسمت‌هاى خراب ميوه‌ها را جدا كند و بقيه را به بچه‌هايش بدهد… هم اسراف نمى‌شد و هم بچه‌هايش شاد مى‌شدند .  برق خوشحالى در چشمانش دويد…  ديگر سردش نبود! زن رفت جلو ، نشست پاى جعبه ميوه . تا دستش را برد داخل جعبه ، شاگرد ميوه‌فروش گفت : « دست نزن ننه ! بلند شو و برو دنبال كارت ! »  زن زود بلند شد ، خجالت كشيد .  چند تا از مشترى‌ها نگاهش كردند . صورتش را قرص گرفت… دوباره سردش شد…  راهش را كشيد و رفت. چند قدم بيشتر دور نشده بود كه خانمى صدايش زد : «مادرجان ، مادرجان ! »  زن ايستاد ، برگشت و به آن زن نگاه كرد . زن لبخندى زد و به او گفت :  « اينارو براى شما گرفتم . »  سه تا  پلاستيك دستش بود ، پُر از ميوه ؛ موز ، پرتقال و انار . زن گفت : دستت درد نكنه ، اما من مستحق نيستم . زن گفت :  « اما من مستحقم مادر . من مستحق داشتن شعور انسان بودن و به هم‌نوع توجه كردن و دوست داشتن همه انسان‌ها و احترام گذاشتن به همه آنها بى‌هيچ توقعى . اگه اينارو نگيرى ، دلمو شكستى . جون بچه‌هات بگير . »  زن منتظر جواب زن نماند ، ميوه‌ها را داد دست زن و سريع دور شد… زن هنوز ايستاده بود و رفتن زن را نگاه مى‌كرد .  قطره اشكى كه در چشمش جمع شده بود ، غلتيد روى صورتش . دوباره گرمش شده بود… با صدايى لرزان گفت : « پيرشى !… خير ببينى…» هيچ ورزشى براى قلب ، بهتر از خم شدن و گرفتن دست افتادگان نیست  پیشاپیش یلدای مهربانی که نماد  خانواده دوستی و عشق ورزیدن  به هم نوع است را شادباش میگوییم .   یلدای امسال در هنگام خرید میوه  سهم تنگدستان آبرومند را فراموش نکنیم .  ─┅─═इई ???ईइ═─┅─

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 57
  • 58
  • 59
  • ...
  • 60
  • ...
  • 61
  • 62
  • 63
  • ...
  • 64
  • ...
  • 65
  • 66
  • 67
  • ...
  • 272
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

یا زهرا

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس