یا زهرا

  • خانه 

نهج البلاغه بخوانیم؛ تند خویی وجنون

03 آبان 1400 توسط زهرا رضایی سرتشنیزی
نهج البلاغه بخوانیم؛ تند خویی وجنون

 ?تند خویی و جنون  #نهج_البلاغه   ⚪️الْحِدَّةُ ضَرْبٌ مِنَ الْجُنُونِ لِأَنَّ صَاحِبَهَا یَنْدَمُ فَإِنْ لَمْ یَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْكِمٌ.  ? تندخویی بی مورد نوعی دیوانگی است ، زیرا که تندخو پشیمان می شود، و اگر پشیمان نشد پس دیوانگی او پایدار است.  ?#حکمت_255  ✳️

 نظر دهید »

گناهکاران نیز بر ما حق واجب دارند

03 آبان 1400 توسط زهرا رضایی سرتشنیزی

✨﷽✨  ⚫️نماز شب  ✍شخصی از دوستانم می گفت: با اهل تهجّدی که کمتر نماز شبش و مناجات سحرش ترک می شد مأنوس بودم. شبی در خلوت سحر شاهد نماز شبِ با حال و با ارزشش بودم و در حال و در عبادت او دقت می کردم. چون در نماز وَتر دست به قنوت برداشت، به جای آمرزش خواستن برای چهل مؤمن، برای چهل گنهکار درخواست آمرزش کرد. پس از نماز به او گفتم: مگر نگفته اند در قنوت نماز وَتر به چهل مؤمن دعا کنید؟ پاسخ داد: همه مؤمنان دیگر در نماز شب دعا می کنند، ولی چرا گنهکاران از این خلوت پر قیمت و مناجات با ارزش نصیب و سهمی نبرند، آنان هم بنده خدایند و مستحق و گدای آمرزش. شاید خود برای آمرزش خود کاری نکرده باشند و اکنون در برزخ گرفتار گناهان خویشند. باید برای آنان هم - بنا به فرموده پیامبر صلی الله علیه و آله که آمرزش خواهی برای آنان را بر عهده ما واجب دانسته اند - از خدا طلب آمرزش کرد تا با دعای ما از رنج برزخ درآیند و متقابلاً به ما دعا کنند، که خدا دعای دل سوختگانِ اهل برزخ را بی تردید نسبت به ما مستجاب خواهد کرد.    ?آری، گناهکاران هم بر عهده ما حق واجب دارند، باید به ادای این حق واجب، عاشقانه اقدام کرد.    ما وقتی از خدا برای آنان آمرزش بخواهیم، چه بسا جلوه آمرزش حق در افق وجودشان زمینه ساز تحول و تغییری بنیادی در زندگی آنان گردد.    ?انجام کارها و عبادات آسان، از همه کس بر می آید، ولی عباداتی که دشوارتر است و همّت و اراده و رنج بیشتری لازم دارد، باارزش تر و به کمال نزدیک تر است.  ? قرآن، از کسانی که در دوران سختی، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را یاری و پیروی کردند ستایش می کند.  ? امام مجتبی علیه السلام با آنکه مرکب سواری داشت، ولی پیاده به سفر حج می رفت تا پاداش بیشتری داشته باشد.  ? قرآن، از نماز شب خوانانی تمجید می کند که خود را از بستر نرم و گرم جدا کرده، به نیایش و نماز می پردازند.  ?نمازشب کلید حل مشکلات 

 1 نظر

مجالس خود را با درود وصلوات بیارایید

03 آبان 1400 توسط زهرا رضایی سرتشنیزی
مجالس خود را با درود وصلوات بیارایید

❤️ رسول اکرم (ص) :  مجالس خود را بیارائید  با درود و صلوات بر من چون   درود شما بر من نور است برای   شما در روز رستاخیز.    

 نظر دهید »

به آنچه به صلاح تو نمی‌افزاید گوش مسپار

03 آبان 1400 توسط زهرا رضایی سرتشنیزی
به آنچه به صلاح تو نمی‌افزاید گوش مسپار

❤️ امام علی علیه‌السلام :  به آنچه به صلاح تو نمی‌افزاید گوش مسپار!  ?غررالحکم ح۶۲۳۴  ✳️

 نظر دهید »

بساط شیطان

03 آبان 1400 توسط زهرا رضایی سرتشنیزی

بساط شيطان  ديروز شيطان را ديدم.در حوالي ميدان، بساطش را پهن کرده بود؛ فريب مي‌فروخت.مردم دورش جمع شده بودند، هياهو مي‌کردند و هول مي‌زدند و بيش‌تر مي‌خواستند.توي بساطش همه‌چيز بود: غرور، حرص، دروغ و خيانت، جاه‌طلبي و قدرت.هر کس چيزي مي‌خريد و در ازايش چيزي مي‌داد.بعضي‌ها تکه‌اي از قلبشان را مي‌دادند و بعضي پاره‌اي از روحشان را بعضي‌ها ايمانشان را مي‌دادند و بعضي آزادگي‌شان را.شيطان مي‌خنديد و دهانش بوي گند جهنم مي‌داد.حالم را به هم مي‌زد، دلم مي‌خواست همه‌ي نفرتم را توي صورتش تف کنم.انگار ذهنم را خواند، موذيانه خنديد و گفت: من کاري باکسي ندارم، فقط گوشه‌اي بساطم را پهن کرده‌ام و آرام نجوا مي‌کنم، نه قيل‌وقال مي‌کنم و نه کسي را مجبور مي‌کنم چيزي از من بخرد، مي‌بيني آدم‌ها خودشان دور من جمع شده‌اند!جوابش را ندادم.آن‌وقت سرش را نزديک‌تر آورد و گفت: البته تو با اين‌ها فرق مي‌کني. تو زيرکي و مؤمن. زيرکي و ايمان آدم را نجات مي‌دهد. اين‌ها ساده‌اند و گرسنه. به‌جاي هر چيزي فريب مي‌خورند.از شيطان بدم مي‌آمد، حرف‌هايش اما شيرين بود.گذاشتم که حرف بزند و او هي گفت و گفت. ساعت‌ها کنار بساطش نشستم. تا اينکه چشمم به جعبه‌ي عبادت افتاد که لابه‌لاي چيزهاي ديگر بود. دور از چشم شيطان آن را برداشتم و توي جيبم گذاشتم.با خودم گفتم: بگذار يک‌بار هم شده کسي چيزي از شيطان بدزدد. بگذار يک‌بار هم او فريب بخورد.به خانه آمدم و در جعبه‌ي کوچک عبادت را باز کردم. توي آن اما جز غرور چيزي نبود! جعبه‌ي عبادت از دستم افتاد و غرور توي اتاق ريخت. فريب‌خورده بودم. دستم را روي قلبم گذاشتم، نبود.فهميدم که آن را کنار بساط شيطان جاگذاشته‌ام.تمام راه را دويدم، تمام راه لعنتش کردم، تمام راه خدا خدا کردم.مي‌خواستم يقه‌ي نامردش بگيرم، عبادت دروغي‌اش را توي سرش بکوبم و قلبم را پس بگيرم.به ميدان رسيدم؛ اما شيطان نبود. آن‌وقت نشستم و هاي هاي گريه کردم، از ته دل.اشک‌هايم که تمام شد، بلند شدم تا بي دلي‌ام را با خود ببرم که صدايي شنيدم.صداي قلبم را. پس همان‌جا بي‌اختيار به سجده افتادم و زمين را بوسيدم

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 108
  • 109
  • 110
  • ...
  • 111
  • ...
  • 112
  • 113
  • 114
  • ...
  • 115
  • ...
  • 116
  • 117
  • 118
  • ...
  • 272
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

یا زهرا

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس