یا زهرا

  • خانه 

صدقه دادن پنهانی

24 آذر 1400 توسط زهرا رضایی سرتشنیزی
صدقه دادن پنهانی

امام #باقر عليه السلام :   نيكى و صدقه دادن پنهانى، فقر را از بين مى برند، عمر را زياد و هفتاد مرگِ بد و ناگوار را دفع مى كنند  ميزان الحكمه جلد1 صفحه 533  ‎‎‌‌‎‎‌

 نظر دهید »

تفریح وبازی کنید!

24 آذر 1400 توسط زهرا رضایی سرتشنیزی
تفریح وبازی کنید!

❣️ #پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:  ?تفریح وبازى کنید، زیرا دوست ندارم در دین شما خشونتى دیده شود.  ? نهج الفصاحه، ص ۲۵۹  ‎‎‌‌‎‎‌

 نظر دهید »

خدایا تو دلخوشی منی اگر غمگین شوم

23 آذر 1400 توسط زهرا رضایی سرتشنیزی
خدایا تو دلخوشی منی اگر غمگین شوم

اللَّهُمَّ أَنْتَ عُدَّتِي إن حَزنت  خدایا چون غمگین شوم تو دل خوشی منی   ?صحیفه سجادیه

 نظر دهید »

رعایت انصاف

23 آذر 1400 توسط زهرا رضایی سرتشنیزی

? استاد #رفیعی  ?اگر کسي روز قبل يک جنسي را پانصد تومان خريده، بايد ده درصد به روي آن اضافه کرده و بفروشد . نبايد نگاه کند که فردا قيمت آن ششصد تومان خواهد شد. فردي مي گفت که گرفتن پول از دست مردم راحت است اما خوردن آن سخت است .  يک نفر نزد آيت الله احمد خوانساري که از علماي بازار تهران بودند آمد و گفت: من يک جنسي را به قيمت صد تومان مي خرم. ولي چون بازار کشش دارد آن را دويست تومان مي فروشم . آيا اين کار اشکال دارد؟ ايشان فرمودند که اين مال متعلق به تو است و مي تواني هر قيمتي که مي خواهي بفروشي ولي اين کار #بي_انصافي است . آن فرد گفت : حرام نباشد ، بي انصافي اشکالي ندارد .   آقاي خوانساري ايشان را صدا کردند و گفتند : بي انصافي يعني آن کاري که شمر با امام حسين (ع) کرد . در حديث داريم که  سه کار خيلي مشکل است :  1️⃣1- ذکر خدا در همه حال 2️⃣2- رسيدگي به مشکلات مردم 3️⃣3- انصاف با خود .  ‎‎‌‌‎‎

 نظر دهید »

حکایت مرد ونصیحت گنجشک

23 آذر 1400 توسط زهرا رضایی سرتشنیزی

#حکایت   حکایت کرده‌اند که مردى در بازار دمشق، گنجشکى رنگین و لطیف،  به یک درهم خرید تا به خانه آورد و فرزندانش با آن بازى کنند.  در بین راه، گنجشک به سخن آمد و مرد را گفت:  «در من فایده‌اى براى تو نیست. اگر مرا آزاد کنى،  تو را سه نصیحت مى‌گویم  که هر یک، همچون گنجى است. دو نصیحت را وقتى در دست تو اسیرم مى‌گویم و پند سوم را،  وقتى آزادم کردى و بر شاخ درختى نشستم، مى‌گویم.  مرد با خود اندیشید که سه نصیحت از پرنده‌اى که همه جا را دیده و همه را از بالا نگریسته است، به یک درهم مى‌ارزد.  پذیرفت و به گنجشک گفت: «پندهایت را بگو.» گنجشک گفت: «نصیحت اول آن است که اگر نعمتى را از کف دادى، غصه مخور و غمگین مباش زیرا اگر آن نعمت، حقیقتاً و دائماً از آن تو بود، هیچ گاه زایل نمى‌شد.  دیگر آن که اگر کسى با تو سخن محال و ناممکن گفت به آن سخن هیچ توجه نکن و از آن درگذر.» مرد، چون این دو نصیحت را شنید، گنجشک را آزاد کرد. پرنده کوچک پر کشید و بر درختى نشست . چون خود را آزاد و رها دید، خنده‌اى کرد. مرد گفت: «نصیحت سوم را بگو!» گنجشک گفت:  «نصیحت چیست!؟ اى مرد نادان، زیان کردى.  در شکم من دو گوهر هست که هر یک بیست مثقال وزن دارد.  تو را فریفتم تا از دستت رها شوم. اگر مى‌دانستى که چه گوهرهایى نزد من است به هیچ قیمت مرا رها نمى‌کردى.» مرد، از خشم و حسرت، نمى‌دانست که چه کند. دست بر دست مى‌مالید و گنجشک را ناسزا مى‌گفت. ناگهان رو به گنجشک کرد و گفت: «حال که مرا از چنان گوهرهایى محروم کردى، دست کم آخرین پندت را بگو.» گنجشک گفت: «مرد ابله! با تو گفتم که اگر نعمتى را از کف دادى، غم مخور اما اینک تو غمگینى که چرا مرا از دست داده اى. نیز گفتم که سخن محال و ناممکن را نپذیر اما تو هم اینک پذیرفتى که در شکم من گوهرهایى است که چهل مثقال وزن دارد. آخر من خود چند مثقالم که چهل مثقال گوهر با خود حمل کنم!؟  پس تو لایق آن دو نصیحت نبودى و پند سوم را نیز با تو نمى‌گویم که قدر آن نخواهى دانست. این را گفت و در هوا ناپدید شد.»  ─┅─═इई ???ईइ═─┅

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 63
  • 64
  • 65
  • ...
  • 66
  • ...
  • 67
  • 68
  • 69
  • ...
  • 70
  • ...
  • 71
  • 72
  • 73
  • ...
  • 272
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

یا زهرا

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس