نکاتی از حاج آقا قرائتی پیرامون دعا
?نکاتی از حاج آقا قرائتی ?✨ما وظیفه داریم دعاکنیم چه اجابت بشه چه نشه.. میفرمود مگه شما شیرجه تو آب میزنی هر دفعه چیزی از زیر آب میاری بالا.. دعا هم همینطوره.. قرار نیس هرچی بخوای از خدا بهت بده ?در دعا تکلیف مشخص نکن حضرت یوسف(ع) گفت خدایا زندان بهتره واسه من تا اینکه اسیر دام زنان بشم. یوسف(ع) تو زندان فهمید با دعایی که خودش کرده افتاده زندان.. باید میگفت خدایا نجاتم بده از شر زنان حضرت موسی(ع) گفت خدایا من به خیری که ازجانب تو بهم برسه نیازمندم. خدا جریان را طوری چید که بخاطر آب دادن به بزغاله ها هم صاحب زن شد. هم مسکن.هم شغل.هم سرمایه.هم امنیت.. موسی بخاطر خدا رفت جلو کمک دختران شعیب کردخدا هم کمکش کرد همه چی بهش داد…. این یه قانونه ان تنصروا الله ینصرکم خدا رو یاری کنی، خدا هم یاریت میکنه✨.
آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست!
آیت الله شیخ محمدتقی بهلول میفرمودند: ?ما با کاروان و کجاوه به«گناباد» میرفتیم.وقت نماز شد. مادرم کارواندار را صدا کرد و گفت: کاروان را نگهدار میخواهم اول وقت نماز بخوانم. ?کاروان دار گفت: بیبی!دوساعت دیگر به فلان روستا میرسیم. آنجا نگه میدارم تا نماز بخوانیم. مادرم گفت:نه! میخواهم اول وقت نماز بخوانم. ?کارواندار گفت: نه مادر.الان نگه نمیدارم. مادرم گفت:نگهدار. ?کاروان دار گفت: اگر پیاده شوید، شما را میگذارم و میروم. مادرم گفت:بگذار و برو. ✨من و مادرم پیاده شدیم.کاروان حرکت کرد.وقتی کاروان دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد؟ ?من هستم ومادرم.دیگر کاروانی نیست. شب دارد فرا میرسد وممکن است حیوانات حمله کنند. ?ولی مادرم با خیال راحت با کوزهی آبی که داشت،وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد،رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند. ?لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر میشد. در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم. دیدم یک دُرشکه خیلی مجلل پشت سرمان میآید. ?کنار جاده ایستاد و گفت:بیبی کجا میروی؟ مادرم گفت:گناباد. او گفت: ما هم به گناباد میرویم.بیا سوار شو. ?یک نفس راحتی کشیدم.گفتم خدایا شکر. مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده. به سورچی گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمی نشینم. ?سورچی گفت: خانم! فرماندار گناباد است. بیا بالا. ماندن شما اینجا خطر دارد. کسی نیست شما را ببرد. ?مادرم گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمینشینم! ?در دلم میگفتم مادر بلند شو برویم. خدا برایمان درشکه فرستاده است… ?ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح میگفت! آقای فرماندار رفت کنار سورچی نشست. گفت مادر بیا بالا.اینجا دیگر کسی ننشسته است. ?مادرم کنار درشکه نشست و من هم کنار او نشستم و رفتیم. دربین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم… ❤️اگر انسان بندهٔخدا شد و در همه حال خشنودی خدا را در نظر گرفت،بيمه مىشود و خداوند تمام امور اورا كفايت و كفالت مىكند. ?«أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ» زمر/۳۶ آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟
مداومت بر وضو گرفتن وجذب رزق وروزی
?مداومت بر وضوگرفتن و جذب رزق و روزی ✳️شخصی به حضرت محمد (صلی الله علیه وآله و سلم) از فقر و بی پولی شکایت کرد و عرض نمود: یا رسول الله بی چیزم، فقیرم. ?حضرت فرمودند:"بر وضو مداومت کن تا روزیت زیاد شود" ?این یک قرارداد نیست، یک معادله حقیقی است، ⚡️ یعنی عالم به گونه ای است که وقتی شما دائما با وضو هستید، اجزای عالم به سمت افزایش روزی تو سوق داده می شوند… ?????????????? ?برگرفته از سخنرانیهای دکتر سیدحسن عاملی
کمیت وکیفیت عبادت
? کمیت و کیفیت عبادت ? حاج اسماعیل #دولابی ره: ?? در بازار چوب فروشها، در هر حجره روزی چند كاميون چوب معامله میشود، ولی در پايان روز كه سؤال كنی چقدر كاسبی كرده ايد، میگويند مثلاً ده هزار تومان. امّا يك منبّت كار تكّهی كوچكی از آن چوبها را میگيرد و حسابی روی آن كار میكند و بر روی آن نقش میاندازد و همان تكّه چوب را صد هزار تومان يا بيشتر میفروشد. ? ?گاهی اوقات آن قدر نفيس میشود كه نمیتوان روی آن قيمت گذاشت. در اعمال عبادی هم زياد عبادت كردن چندان ارزش ندارد بلكه روي عمل حسابی كار كردن و آن را خوب از كار درآوردن و حقّ آن را ادا كردن نتيجه بخش است?