یا زهرا

  • خانه 

داستان کوتاه؛ ستارالعیوب

20 بهمن 1400 توسط زهرا رضایی سرتشنیزی

?داستان کوتاه  #ستارالعیوب!  عباسقلی خان فرد ثروتمند و در عین حال خیّری بود که در مشهد بازار معروفی داشت. مسجد- مدرسه- آب انبار- پل و دارالایتام و اقدامات خیریه دیگری هم از این دست داشته است.    به او خبر داده بودند در حوزه علمیه‌ای که با پول او ساخته شده، طلبه‌ای شراب می‌خورد!  ناگهان همهمه‌ای در مدرسه پیچید. طلاب صدا می‌زدند حاج عباسقلی است که به مدرسه وارد شده.  در این وقت روز چه کار دارد؟ از بازار به مدرسه آمده است!  عباسقلی خان یکسره به حجره‌ی من آمد و بقیه همراهان هم دنبالش. داخل حجره همه نشستند. ناگهان عباسقلی خان به تنهایی از جایش بلند شد و کتابخانه کوچک من را نشانه رفت. رو به من کرد و گفت: لطفاً بفرمایید نام این کتاب قطور چیست؟ گفتم: شاهنامه فردوسی.  دلم در سینه بدجوری می‌زد. سنگی سنگین گویی به تار مویی آویخته شده است. بدنم می‌لرزید. اگر پشت آن کتاب را نگاه کند، چه خاکی باید بر سرم بریزم؟ عباسقلی خان دستش را آرام به سوی کتاب‌های دیگر دراز کرد…  ببخشید، نام این کتاب چیست؟  بحارالانوار. عجب…! این یکی چطور؟ گلستان سعدی. چه خوب…! این یکی چیست؟ مکاسب و این یکی؟! …  لحظاتی بعد، آن چه نباید بشود، به وقوع پیوست. عباسقلی خان، آن چه را که نباید ببیند، با چشمان خودش دید.  کتاب حجیمی را نشان داد و با دستش آن را لمس کرد. سپس با چشمانی از حدقه درآمده به پشت کتاب اشاره کرد و با لحنی خاص گفت:  این چه نوع کتابی است، اسمش چیست؟ معلوم بود. عباسقلی خان پی برده بود و آن شیشه لعنتی پنهان شده در پشت همان کتاب را هدف قرار داده بود.  برای چند لحظه تمام خانه به دور سرم چرخید، چشم‌هایم سیاهی رفت، زانوهایم سست شد، آبرو و حیثیتم در معرض گردباد قرار گرفته بود. چرا این کار را کردم؟! چرا توی مدرسه؟! خدایا! کمکم کن، نفهمیدم، اشتباه کردم…   خوشبختانه همراهان عباسقلی خان هنوز روی زمین نشسته بودند و نمی‌دیدند، اما با خود او که آن را در اینجا دیده بود چه باید کرد؟  بالاخره نگفتی اسم این کتاب چیست؟  چرا آقا; الآن میگم. داشتم آب می‌شدم. خدایا! دستم به دامنت. در همین حال ناگهان فکری به مغزم خطور کرد و ناخودآگاه بر زبان راندم: یا ستارالعیوب، و گفتم: نام این کتاب، «ستارالعیوب» است آقا!   فاصله سؤال آمرانه عباسقلی خان و جواب التماس‌آمیز من چند لحظه بیشتر نبود.  شاید اصلاً انتظار این پاسخ را نداشت. دلم بدجوری شکسته بود و خدای شکسته دلان و متنبه شدگان این پاسخ را بر زبانم نهاده بود. حالا دیگر نوبت عباسقلی خان بود. احساس کردم در یک لحظه لرزید و خشک شد. طوری که انگار برق گرفته باشدش.   شاید انتظار این پاسخ را نداشت. چشم‌هایش را بر هم نهاد. چند قطره اشک از لابه‌لای پلک‌هایش چکید. ایستاد و سکوت کرد. ساکت و صامت و یکباره کتاب ستارالعیوب (!) را سر جایش گذاشت و از حجره بیرون رفت. همراهانش نیز در پی او بیرون رفتند، حتی آن‌ها هم از این موضوع سر درنیاوردند، و عباسقلی خان هم هیچ‌گاه به روی خودش هم نیاورد که چه دیده است…  اما آن محصلِ آن مدرسه، همان‌دم عادت را به عبادت مبدل کرد. سر بر خاک نهاد و اشک ریخت.   سالیانی چند از آن داستان شگفت گذشت، محصل آن روز، بعدها معلم و مدرس شد و روزی در زمره بزرگان علم، قصه زندگی‌اش را برای شاگردانش تعریف کرد. «زندگی من معجزه ستارالعیوب است»…  ستارالعیوب یکی از نام‌های احیاگر و معجزه آفرین خدا است و من آزادشده و تربیت‌یافته همان یک لحظه رازپوشی و جوانمردی عباسقلی خان هستم که باعث تغییر و تحول سازنده‌ام شد.  «اخلاق پیامبر و اخلاق ما»؛ نوشته استاد جلال رفیع انتشارات اطلاعات صفحه ۳۳2❄️ईइ═─┅─  

 نظر دهید »

مرگ آغاز بیداری

20 بهمن 1400 توسط زهرا رضایی سرتشنیزی

? حضرت آیت الله جوادی آملی: پیامبر(صلوات‌الله‌علیه) فرمودند «الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا»  خیلی‎ها خیال می‎کنند چیزی دارند، اما در هنگام مرگ می‎فهمند که دست شان خالی است، خواب می‎بینند که مقام و منزلتی دارند و بیدار که می‎شوند می‎بینند خبری نیست.  این همه آیت‎الله و این همه عظمی که به من بستند چه شد؟  همان طور که آدم خوابیده چیزهای بسیاری را خواب می‎بیند و وقتی بیدار شد می‎بیند که دستش خالی است، این گونه است.  غالب مردم این‎گونه‎اند و هنگام احتضار می‎فهمند که دست شان خالی است. این‎ها گوشه‎ای از مسائل قیامت است.  ‎‎‌‌‎‎‌

 نظر دهید »

گناه ومهلت توبه

20 بهمن 1400 توسط زهرا رضایی سرتشنیزی
گناه ومهلت توبه

? گناه و مهلت توبه   ✍امام صادق علیه السّلام : بنده چون گناهى کند از بامداد تا شب مهلت دارد، پس اگر آمرزش خواست (آن گناه) بر او نوشته نشود.  ?شـــرح:در روایتی دیگر آمده است که چون کسى گناهى کند هفت ساعت مهلت دارد و در این حدیث از صبح تا شب مهلتش ذکر شده است و براى جمع میان دو حدیث علامه مجلسى (ره) فرماید: یعنى به اندازه این مدت، و ممکن است مدت این مهلت نسبت به اشخاص و حالات و گناهان متفاوت باشد یا مقصود از (((غدوة))) و بامداد پیش از ظهر باشد و مقصود از شب نزدیکهاى شب.  ?اصول کافى جلد 4   ‌‎‌‌‌‎‌‎‎‌‌‎‎‌

 نظر دهید »

مکافات قضاشدن نماز صبح

20 بهمن 1400 توسط زهرا رضایی سرتشنیزی

✨﷽✨  ?مکافات قضا شدن نماز صبح آیت الله نخودکی اصفهانی!  ✍مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی (معروف به نخودکی) در وصیت خود به فرزندش می گوید: اگر آدمی چهل روز به ریاضت و عبادت بپردازد ولی یک بار نماز صبح از او فوت شود، نتیجه آن چهل روز عبادت بی ارزش و نابود خواهد شد!  ?فرزندم بدان که در تمام عمرم تنها یک بار نماز صبحم قضا شد، پسر بچه ای داشتم که شب آن روز فوت شد. سحر گاه در عالم رویا به من گفتند که این مصیبت به علت قضا شدن آن نماز صبح به تو وارد آمد… اکنون اگر یک شب، نماز شبی از من فوت شود، صبح آن شب انتظار بالایی را می کشم که به من نازل شود…  نکته: میزان بلاهای وارد شده بخاطر گناهان هرکسی متناسب با اندازه ایمان اوست… به همین دلیل هرچقدر مقام بنده مومن بالاتر باشد ،بلایی که بخاطر گناهش میبیند سخت تر است… و یکی از بزرگترین گناهان،قضا کردن ‌نماز صبح می باشد…  ?منبع: نکته های نابی از نماز،ص267  ‎‎‌‌‎‎‌

 نظر دهید »

چقدراین نامه آشناست

19 بهمن 1400 توسط زهرا رضایی سرتشنیزی

?چه قدر این نامه آشناست!  ?طلبکارها روزگارش را سیاه کرده بودند.  با این که خجالت می‏ کشید اما چاره‏ ای نبود جز این که از امام رضا علیه السلام کمک بگیرد. نمی‏ خواست طلب پول کند اما اگر امام نزد طلبکارانش وساطت می‏ کردند، آنها حتما مهلت بیشتری به او می‏ دادند.  شرم و حیا دو دلش کرده بود اما به خوبی می‏ دانست یک لحظه دیدار امام، تمام بار غم را از دوشش بر می‏ دارد.   پس به شوق دیدار به راه افتاد. در محضر امام هشتم، هم محو نگاه گرم و کلام دلنشین ایشان بود و هم شرم داشت از سوال!  حاجتش را بازگو نکرد و تصمیم گرفت برخیزد.   ناگاه امام علیه السلام  اشاره کردند که زیر سجّاده‏ ای که در اتاق بود را نگاه کند.  کیسه‏ ای پول بود و یک نامه:  ما تو را از یاد نبرده‏ ایم، با این پول قرضت را بپرداز! باقی نیز خرج خانواده‏ ات …  ? بحار الانوار، ج 49  ✨چه قدر آن نامه برایم آشناست! خوب که می‏گردم انگار در میان صفحه‏ های دلم، دست‏خط ظریف و خوش نقش مولایم امام زمان علیه السلام را می‏ یابم که فرمودند:  “انّا غَیرُ مُهمِلینَ لِمُراعاتِکُم وَ لا ناسینَ لِذِکرِکُم …"   ما در رسیدگی به امور شما کوتاهی نمی‏کنیم و یاد شما را فراموش نمی‏ کنیم.   ? بخشی از توقیع امام زمان علیه السلام به شیخ مفید  فدای دستتان که قلم را چنین به جوشش مهر آورده:  “من” همیشه در یاد “شما” هستم.  ‎‎‌‌‎‎‌

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 22
  • 23
  • 24
  • ...
  • 25
  • ...
  • 26
  • 27
  • 28
  • ...
  • 29
  • ...
  • 30
  • 31
  • 32
  • ...
  • 272
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

یا زهرا

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس