یا زهرا

  • خانه 

برای خودمان زندگی کنیم

07 آبان 1400 توسط زهرا رضایی سرتشنیزی

بیشتر مشکلات زندگیمان از  ‌آنجا شروع میشود که:    ما نه برای خودمان، بلکه برای آدم های اطراف مان زندگی می کنیم.  ?لباس میپوشیم که مد باشد! ?در رشته ای درس میخوانیم که  کلاس داشته باشد! ?با کسی ازدواج می کنیم  تا دهان مردم را ببندیم! ?بچه دار می شویم که  برایمان حرف در نیاورند ! ?جوری زندگی میکنیم که  فقط دیگرانو راضی کنیم!   ?برای مردم زندگی کردن، یعنی  برده و غلام بودن. ?برای مردم زندگی کردن، یعنی  خودتو به حساب نیاوردن. ?برای مردم زندگی کردن، یعنی  کوچک بودن. ?برای مردم زندگی کردن، یعنی  مرگ تدریجی.  ❣خودت باش! خودتو هر طوری که هستی  قبول داشته باش! ❣به خودت افتخار کن؛ چون واقعا گوهری در وجودت هست،  که اگه پیداش کنی باور دارم که  جهان سر تسلیم و تحسین  در برابرت فرود می آورند. فقط کافیه که از امروز خودت باشی.  در دفترچه ی حال خوبت بنویس که: من از امروز میخوام که خودم باشم و هر جوری که هستم، خودمو قبول دارم      ??

 نظر دهید »

حکایت مرد ساززن وخواننده

06 آبان 1400 توسط زهرا رضایی سرتشنیزی

? داستان کوتاه  در زمانهاى قديم، مردی ساز زن و  خواننده ای بود؛ بنام “برديا"  که با مهارت تمام می نواخت و همیشه در مجالس شادی و محافل عروسی، وقتی برای رزرو نداشت  بردیا چون به سن شصت سال رسید روزی در دربار شاه می نواخت که خودش احساس کرد دستانش دیگر می لرزند  و توان ادای نت ها را به طور کامل ندارد و صدایش بدتر از دستانش می لرزید و کم کم صدای ساز و صداى گلویش ناهنجار می شود.  عذر او را خواستند و گفتند دیگر در مجالس نیاید.  بردیا به خانه آمد، همسر و فرزندانش از این که دیگر نمی توانست کار کند و برایشان خرجی بیاورد بسیار آشفته شدند .  بردیا سازش را که همدم لحظه های تنهاییش بود برداشت و به کنار قبرستان شهر آمد.  در دل شب در پشت دیوار مخروبه قبرستان نشست و سازش را به دستان لرزانش گرفت و در حالی که در کل عمرش آهنگ غمی ننواخته بود، سازش را برای اولین بار بر نت غم کوک کرد و این بار برای خدایش در تاریکی شب، فقط نواخت.   بردیا می نواخت و خدا خدا می گفت و گریه می کرد و بر گذر عمرش و بر بی وفایی دنیا اشک می ریخت و از خدا طلب مرگ می کرد.   در دل شب به ناگاه دست گرمی را بر شانه های خود حس کرد،  سر برداشت تا ببیند کیست.   شیخ سعید ابو الخیر را دید در حالی که کیسه ای پر از زر در دستان شیخ بود.  شیخ گفت این کیسه زر را بگیر و ببر در بازار شهر دکانی بخر و کارى را شروع کن.   بردیا شوکه شد و گریه کرد و پرسید ای شیخ آیا صدای ناله من تا شهر می رسید که تو خود را به من رساندی؟ شیخ گفت هرگز. بلکه صدای ناله مخلوق را قبل از این که کسی بشنود خالقش می شنود  و خالقت مرا که در خواب بودم بیدار کرد  و امر فرمود کیسه زری برای تو در پشت قبرستان شهر بیاورم.   به من در رویا امر فرمود برو در پشت قبرستان شهر، مخلوقی مرا می خواند برو و خواسته او را اجابت کن. بردیا صورت در خاک مالید و گفت  خدایا عمری در جوانی و درشادابی ام با دستان توانا سازهایی زدم براى مردم این شهر  اما چون دستانم لرزید مرا از خود راندند.  اما یک بار فقط برای تو زدم و خواندم.   اما تو با دستان لرزان و صدای ناهنجار من، مرا خریدی و رهایم نکردی  و مشتری صدای ناهنجار ساز و گلویم شدی و بالاترین دستمزد را پرداختی.   تو تنها پشتیبان ما در این روزگار غریب و بی وفا هستی.  به رحمت و بزرگیت سوگندت میدهیم که ما را هیچ وقت تنها نگذار  و زیر بار منت ناکسان قرار نده.  ─┅─═इई ???ईइ═─┅─ 

 نظر دهید »

حکایت؛ همیشه سعی کن برای خوشحالیت ببخشی نه بستانی!

06 آبان 1400 توسط زهرا رضایی سرتشنیزی

#حکایت  استادی با شاگردش از باغى می‌گذشت. چشمشان به یک کفش کهنه افتاد شاگرد گفت گمان میکنم این کفشهای کارگرى است که در این باغ کار می‌کند بیا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببینیم و بعد کفشها را پس بدهیم و کمى شاد شویم!  استاد گفت چرا براى خنده خود او را ناراحت کنیم بیا کارى که می‌گویم انجام بده و عکس العملش را ببین…  قدرى پول درون آن قرار بده ….. شاگرد هم پذیرفت و بعد از قرار دادن پول ، مخفى شدند کارگر براى تعویض لباس به وسائل خود مراجعه کرد و همینکه پا درون کفش گذاشت متوجه شیئى درون کفش شد و بعد از وارسى ،پول ها را دید با گریه ، فریاد زد خدایا شکرت …. خدایی که هیچ وقت بندگانت را فراموش نمیکنى …. میدانى که همسر مریض و فرزندان گرسنه دارم و در این فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رویی به نزد آنها باز گردم و همینطور اشک میریخت….  استاد به شاگردش گفت همیشه سعى کن براى خوشحالیت ببخشى نه بستانی   ─┅─═इई ???ईइ═─┅─

 نظر دهید »

خواهان تشکر دیگران نباش!

06 آبان 1400 توسط زهرا رضایی سرتشنیزی

? خواهان تشکردیگران نباش    #حدیث ??  ?️امام علی(ع) فـــرمودند:   ?اگر به كسى خوبى كردى در واقع با اين كار خود را گرامى داشته اى و به خودت آبرو داده اى، پس به سبب خوبى اى كه به خودت كرده اى از ديگران خواهان تشكر مباش.  ?غرر الحكم و درر الكلم ص382  

 نظر دهید »

چگونه به اسرار الهی دست پیدا کنیم؟

06 آبان 1400 توسط زهرا رضایی سرتشنیزی
چگونه به اسرار الهی دست پیدا کنیم؟

⭕️چگونه به اسرار الهی دست پیدا کنیم⁉️  ?خداوند ابتدا، یک مقدار کم، معرفت و آگاهی به انسان می دهد… ?اگر به آن عمل کرد ( شکرش را به جا آورد ) علم بیشتری خواهد داد…?  ❌اما اگر به آن عمل نکرد، نه تنها از بقیه معارف محروم اش می کند… بلکه همانی را هم که قبلا داده بود از او خواهد گرفت…  ✅لذا اگر دنبال اسرار الهی هستید، باید به دانسته های فعلی خود عمل کنید…  ?استاد #علیرضا_پناهیان

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 105
  • 106
  • 107
  • ...
  • 108
  • ...
  • 109
  • 110
  • 111
  • ...
  • 112
  • ...
  • 113
  • 114
  • 115
  • ...
  • 272
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

یا زهرا

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس